اهمیت نوبل های اقتصاد 1976 و 2006 برای رکود تورمی: چالشها و راهکارهای سیاست اقتصادی در اقتصادهای نوظهور

نوبل اقتصاد 1976 : تورم و بیکاری
نام میلتون فریدمن عمدتاً با احیای نقش پول در تورم و درک تازهای که از ابزار سیاست پولی بهوجود آورد، همراه است. او عباراتی مانند «پول اهمیت دارد» و حتی «تنها پول اهمیت دارد» را مطرح کرد و مکتب مونیترالیسم بهعنوان مدرسه شیکاگو را به ظهور رساند. این تأکید قوی بر نقش پول باید در چارچوب این واقعیت دیده شود که اقتصاددانان — که اغلب طرفداران تفسیر محدودتری از نظریه کینزی بودند — مدتها به اهمیت پول و سیاست پولی در تحلیل چرخههای اقتصادی و تورم تقریباً بیتوجهی کرده بودند. از اوایل دهه ۱۹۵۰، فریدمن پیشگام واکنش منطقی به یکجانبهگرایی پساکینزی بود. او با تکیه بر استقلال و درخشش خود، توانست بحث علمی بسیار پویایی را آغاز کند که بیش از یک دهه ادامه یافته است. در واقع، مدلهای کلاناقتصادی امروز از نظر عوامل پولی تفاوت چشمگیری با مدلهای چند دهه قبل دارند و این تا حد زیادی مدیون فریدمن است. بحث گسترده درباره نظریههای فریدمن باعث بازنگری در سیاستهای پولی بانکهای مرکزی، بهویژه در آمریکا، شد. تأثیر چنین اقتصادی نادراً بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر مسیر تحقیقات علمی و سیاستهای عملی اینچنین گسترده است.
فریدمن تحقیقات متعددی انجام داده است که از نظر علمی هم اصیل و هم مهماند و تحلیل او درباره نقش پول را پشتیبانی میکنند. مطالعات تجربی او درباره رابطه افزایش عرضه پول و تغییرات ناشی در درآمدها و قیمتها بر پایه فرمولبندی جدیدی از نظریه تقاضای پول یا منابع نقدی صورت گرفته است. یافتههای او درباره اهمیت نسبی نظریه کمّی پول در تبیین تحولات، در واقع بر فرض ثبات قابل توجه تقاضای پول استوار است.
از دیدگاه صرفاً علمی، دستاوردهای دیگر فریدمن حتی جالبتر از تحلیلهای پولی او هستند. از اهمیت ویژه در این میان، بازسازی نظریه مصرف است که بر پایه فرض «درآمد دائمی» بهجای درآمد سالبهسال شکل گرفته است. او تفاوت بسیار ارزشمندی میان درآمدهای موقتی و درآمدهای پایدار خانوارها قائل شد و نشان داد که سهم پسانداز از درآمدهای موقتی بسیار بیشتر از درآمدهای پایدار است.
یکی دیگر از کمکهای مهم فریدمن، مطالعه درباره «تاخیرها» در همه زمینههای سیاست اقتصادی است. اصطلاحاتی مانند «تاخیر مشاهده»، «تاخیر تصمیمگیری» و «تاخیر اثر» را او برای بیان مشکل بنیادی و تا آن زمان کمتر مورد توجه قرار گرفته، یعنی زمانبندی مناسب اقدامات تثبیت اقتصادی در چرخههای تجاری، ابداع کرد. فریدمن نشان داد که تاخیرهای طولانیمدت و با طولهای متفاوت – مثلاً در تغییرات عرضه پول – میتوانند اثرات ناپایداری ایجاد کنند. نتیجهگیری او برای سیاست اقتصادی، که موضوع بحثهای فراوانی بوده، به طور خلاصه این است که سیاست پولی باید سادهسازی شده و هدف آن تضمین نرخ رشد پایدار و بلندمدت عرضه پول باشد. این دیدگاه تا حدودی توسط برخی بانکهای مرکزی برجسته پذیرفته شده است.
فریدمن نخستین کسی بود که نشان داد فرض پذیرفته شده درباره وجود یک رابطه ساده میان بیکاری و نرخ تورم تنها یک پدیده موقتی است؛ در بلندمدت (بیش از پنج سال) چنین رابطهای وجود ندارد. طبق نظریه فریدمن، بیکاری کمتر از سطح ساختاری تعادل منجر به افزایش تجمعی قیمتها و دستمزدها میشود که عمدتاً به دلیل تأثیر ناپایدار انتظارات است. ایدههای مدرن درباره عوامل تعیین ساختار دستمزدها بسیار بر فرضیههای فریدمن درباره اهمیت انتظارات تورمی مبتنی است.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، فریدمن پیشگام در توصیه به سازماندهی مجدد نظام پولی بینالمللی بر پایه نرخهای ارز آزاد بود. او نظریه این مسئله را مطالعه کرد و همچنین با مطالعات تجربی ارزیابی کرد که چگونه چنین سیستمی میتواند کارآمد باشد. فریدمن از اولین کسانی بود که دریافت و توضیح داد چرا نظام برتون وودز با نرخهای ارز نسبتا ثابت دیر یا زود فرو خواهد پاشید.
اثر بزرگ او، کتاب «تاریخ پولی ایالات متحده، ۱۸۶۷ تا ۱۹۶۰»، یکی از عمیقترین و برجستهترین دستاوردهای فریدمن به شمار میآید. شاخصترین بخش این کتاب، مطالعهای اصیل و باانرژی درباره نقش استراتژیک سیاستهای سیستم فدرال رزرو در شروع بحران سال ۱۹۲۹ و تشدید و طولانی شدن رکود پس از آن است. منتقدان اتفاق نظر دارند که این اثر علمی عظیم، سالها الهامبخش بازنگری در روند وقایع آن دوره خواهد بود.
منبع اصلی مطالعه نوبل 1976
نوبل اقتصاد 2006: کوتاهمدت – بلندمدت
کارهای ادموند فِلپس درک ما را از رابطه بین تأثیرات کوتاهمدت و بلندمدت سیاستهای اقتصادی عمیقتر کرده است. مشارکتهای او تأثیر قاطعی بر تحقیقات اقتصادی و همچنین سیاستگذاری داشتهاند.
کاهش بیکاری و کاهش تورم از اهداف اصلی سیاستهای تثبیت اقتصادی هستند. در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، دیدگاهی درباره وجود یک رابطه پایدار و ثابت میان تورم و بیکاری شکل گرفت که به آن منحنی فیلیپس گفته میشود. بر اساس این دیدگاه، قیمت کاهش بیکاری، افزایش یکباره نرخ تورم بود. فِلپس این نظر را با تحلیل بنیادینتری درباره تعیین دستمزدها و قیمتها به چالش کشید و مشکلات مربوط به اطلاعات ناقص در اقتصاد را در نظر گرفت. بازیگران اقتصادی اطلاعات کامل درباره رفتار دیگران ندارند و باید تصمیمات خود را بر پایه انتظارات اتخاذ کنند. فِلپس فرضیه منحنی فیلیپس توسعهیافته با در نظر گرفتن انتظارات را مطرح کرد که بر اساس آن، تورم هم به بیکاری و هم به انتظارات تورمی بستگی دارد.
در نتیجه، نرخ بیکاری بلندمدت تحت تأثیر تورم نیست و تنها به کارکرد بازار کار بستگی دارد. بنابراین، سیاست تثبیت اقتصادی تنها میتواند نوسانات کوتاهمدت بیکاری را کاهش دهد. فِلپس نشان داد که تواناییهای سیاست تثبیت در آینده بستگی به تصمیمات سیاستی امروز دارد: تورم پایین امروز باعث ایجاد انتظارات تورم پایین در آینده میشود و این امر سیاستگذاری آینده را آسانتر میکند.
یکی دیگر از موضوعات مهم که در آن مبادلات زمانی نقش کلیدی دارند، نرخ مطلوب تشکیل سرمایه است. با صرفنظر کردن از مصرف برای سرمایهگذاری در سرمایه فیزیکی و انسانی (آموزش و پژوهش)، نسل امروز میتواند رفاه نسلهای آینده را افزایش دهد. فِلپس تضادهای احتمالی توزیعی میان نسلها را روشن کرد و نشان داد که تحت شرایط خاصی، همه نسلها ممکن است از تغییرات در نرخ پسانداز سود ببرند. همچنین فِلپس پیشگام تحلیل اهمیت سرمایه انسانی برای گسترش فناوریهای جدید و در نتیجه رشد اقتصادی بوده است.
منبع اصلی مطاله نوبل 2006
نتایج نوبل های 1976 و 2006 برای رکوردتورمی
رکود تورمی، بهعنوان یکی از چالشهای پیچیده اقتصادی، زمانی رخ میدهد که تورم بالا با رکود و بیکاری همزمان باشد و سیاستگذاری اقتصادی را با محدودیتهای جدی مواجه کند. دستاوردهای فریدمن و فِلپس در فهم این پدیده به ویژه اهمیت نقش پول و انتظارات تورمی را نشان میدهد و تأکید میکند که سیاستهای پولی و اقتصادی باید به گونهای طراحی شوند که همزمان بتوانند ثبات قیمتها و رشد اقتصادی را حفظ کنند. درک عمیق این مفاهیم، کلید موفقیت در مقابله با رکود تورمی و جلوگیری از پیامدهای منفی آن در اقتصادهای مختلف به ویژه اقتصادهای نوظهور است.
دیدگاهتان را بنویسید